دکلمه ی خواهر
428 بازدیدیک روزی می آید
394 بازدیدسه تار
387 بازدیددنیای تو
390 بازدیددکلمه تنهایی
397 بازدیدداستان فرشته زندگی
387 بازدیددکلمه خواهر
8421 بازدیدپادکست حقوقی قانون به زبان ساده
1889 بازدیدداستان شیخ صنعان و دختر ترسا
1577 بازدیدموسیقی بیکلام no one care
1557 بازدیدپادکست اساطیر یونان (قسمت اول)
1387 بازدیدداستان صوتی کوتاه لبخند
1328 بازدیدموسیقی بیکلام the first time
604 بازدیدپاییز از زوال تا زایش
536 بازدیدقصه زمستان
396 بازدیدداستان ترازو
331 بازدیدداستان سه نقطه
613 بازدیدداستان صدقه
543 بازدیدداستان کوتاه شکوفه های درخت پرتقال
دانلود داستان شکوفه های درخت پرتقال با صدای رادیونگار
radio Negar - داستان کوتاه شکوفه های درخت پرتقال
رادیونگار - داستان شکوفه های درخت پرتقال
داستان کوتاه شکوفه های درخت پرتقال
داستان کوتاه شکوفه های درخت پرتقال
تابستان داشت تمام میشد مرد چاق بود نه خیلی چاق فقط کمی عرق هم کرده بود
قطره های درشت عرق روی تمام تنش نشسته بود خیس از عرق بود زن بافتنی میبافت
نخ کاموایش آبی بود، آبی تیره. همچنان که میبافت چیزی زیر لب میخواند، انگار یک ترانه
پنجره باز بود یک درخت پرتقال پشت پنجره کاشته بودند که سایه اش می افتاد توی اتاق.
زن چقدر آرام بود. مرد باید میرفت همین کار را هم کرد.
زن اگر برمی خواست میتوانست ببیند که دریا آرام است.
پاییز تازه شروع شده بود مرد جوان بود جوانتر از زن نه خیلی اما جوانتر.
روبه پنجره داشت با چشم هایی کاملا باز به درخت پرتقال نگاه میکرد.
زن بافتنی میبافت نخ کاموایش آبی بود آبی تیره.
یک گنجشک خاکستری روی شاخه درخت پرتقال نشست نم باران بال هایش را تر کرده بود.
مه ای که همه جا را گرفته بود کم کم از پنجره باز داخل میشد.
موهای بلند و طلایی زن روی زمین پخش شده بود زن انگار آواز میخواند خیلی آرامو زیر لب.
کار مرد که تمام شد آمد و کنار زن نشست زن همچنان بافتنی اش را میبافت و زمزمه میکرد.
مرد کمی به آوای زن گوش داد اما نتوانست کلمات آوازش را تشخیص دهد…
برای شنیدن داستان شرق بنفشه کلیک کنید
Download Box | جعبه دانلود
داستان کوتاه شکوفه های درخت پرتقال