دکلمه ی خواهر
266 بازدیدیک روزی می آید
261 بازدیدسه تار
248 بازدیددنیای تو
259 بازدیددکلمه تنهایی
264 بازدیدداستان فرشته زندگی
247 بازدیددکلمه خواهر
8254 بازدیدپادکست حقوقی قانون به زبان ساده
1822 بازدیدموسیقی بیکلام no one care
1439 بازدیدداستان شیخ صنعان و دختر ترسا
1426 بازدیدپادکست اساطیر یونان (قسمت اول)
1269 بازدیدداستان صوتی کوتاه لبخند
1252 بازدیدداستان وسواس
229 بازدیدداستان کوتاه سگ پوشالی
472 بازدیدزندگی اشتباهی
344 بازدیدشعر این چیست
190 بازدیدتو همه دنیامی
1150 بازدیدداستان بحرالعلوم
496 بازدیدقصه زمستان
دانلود قصه زمستون با صدای هومن توجهی
homan tavajohi - ghese zemston
هومن توجهی - قصه زمستون
قصه زمستان
قصه زمستان
روح سپیدش را پشت چهرهی خشنش نمیدیدند و
این بینهایت اندوهگینش کرده بود
ذاتش با سوز و سرما عجین بود پس آغوشش را نمیخواستند.
نگاهشان را از چشمانش مخفی میکردند تا مبادا غرق در ابهتش شوند.
چند روزی مانده به آغاز حرکت، دختر بزرگش رخصت حضور خواست تا
همراه پدر باشد و به همگان بفهماند روی واقعی پدرش چگونه است.
پدر در کشاکش تصمیم دختر، مادرش را دید که گیسوان سفیدش را بافته
و پیراهنی سپید با گلهای برفی آبی روشن پوشیده است.
او هم میخواست همراه پسر و نوه اش باشد.
تصمیم جدید و سختی بود اما از غم مهجور ماندن از مردمی که
دوستشان داشت، بهتر بود.
پدر، رخت پادشاهی را پوشید.
کلید دروازهی سرزمینش را برداشت. نامطمئن اما آرام، دروازه های بزرگ را باز کرد.
سلطنت زمستان شروع شد.
دختر بزرگش یلدا، پیراهنی بلند به رنگِ خونِ دانه هایِ انار پوشیده
و تاجی از برگ های سبز سرو بر سر داشت که با نگین های سفید تزیین شده بود.
یلدا جشن را شروع کرد. در کوچه ها میچرخید و میرقصید و آواز میخواند.
مژده ای دل که زمستان آمد
ناز برف و حسن سرما آمد
زمستان که به نام گل یخ
عطر شادی به دل و جان آمد
یلدا پیشاپیش پدر پیش میآمد و لبخند پدر بدرقه اش میکرد.
مردم باور نمیکردند زمستان، دختر هم داشته باشد
چه رسد به اینکه بخواند و برقصد.
ننه سرما بعد از زمستان میرفت و برف های دامنش را
در همه جای شهر میریخت.
شهر سفید پوش شد.
یلدا بلند بلند میخندید.
ننه سرما با نهایت سلیقه شهر را با دانه های برف تزیین میکرد.
مردم به وجد آمدند.
لباس های گرم پوشیدند و پایکوبان به خیابان ها ریختند.
با یلدا جشن گرفتند.
با برف های ننه سرما بازی کردند
و پادشاه این فصل را در آغوش گرفتند و سلطنش را تبریک گفتند.
همه میخندیدند اما در آن بین، شوق نغمهی خندهی زمستان از همه بلندتر بود.
نویسنده: محدثه محبوبی
سنتور: حمید زیودار
تنظیم: سیاوش رنجبر
Download Box | جعبه دانلود
ghese zemston